love Natural
(mafia)
پارت 1
کلاوس: آقا..آوردیمش
کوک: بیاریدش تو..
کلاوس: چشم
* فلش بک به سه ماه قبل*
ا/ت: تو بیمارستان منتظر جواب آزمایش بودم الان سه ماهه باردارم و منتظرم که جواب آزمایشم بیاد ..کوک خیلی درگیر کار شده و مارو کلا از یاد برده فقط میاد عمارت میخوابه و صبح زود میرع و روتینمون این شده بود و اینم بگم..ثروتش غرق کرده بود و خودخواهش کرده بود..
تا کاغذی رو بگیرم یهو ته و لیا رو دیدم و سریع قایم شدم*
پرستار: خوبید؟..
ا/ت: بله و من باید فوری برم
پرستار: بله بفرمایید..با دخترتون زندگی خوبی داشته باشید..
ا/ت: گریم گرفت* یادم افتاد کوک خیلی دختربچه دوست داشت و همیشه میگفت اگه بچه دار بشیم دوست دارع دختر داشته باشه بعد..پسر*... خیلی ممنونم
پرستار: دو ماه بعد دوباره باید بیاید
ا/ت: من از خونه فرار کرده بودم و میترسیدم پیدام کنه و خونه دوستم رونا زندگی میکردم
***
ا/ت: تت..تتت...تهیون.. تهیونگ رو دیدم..بعد..رونا..( بغض) بچه دختره
رونا: چییی..آروم باش آروم باش..کوک میدونه بارداری؟
ا/ت: نه..( زدن زیر گریه).. اون دختر خیلی دوست داره..
* پایان فلش بک*
کوک: به به خانوم ا/ت؟.. از این طرفا؟.. تو چطور تونستی بری هان؟..تو چطور تونستی منو تنها بزاری؟
ا/ت: همونطور که تو منو فراموش کردی
کوک: من؟!.. من؟!.. من تمام شب و روزم تو بودی..دلیل حال خوش من تو بودی..مثل همیشه میخواستم تو رو رو تخت ببینم ولی..این دفعه نبودی
ا/ت: که چی میخواستی با همون روش بری؟.. نه معنای زندگی رو میفهمیدیم نه عشق رو.. تمام روز رو گریع میکردم که دوباره همون کوک خودم بشی..همون کوکی که همیشه منو بوس میکرد..بغل میکرد..خوش گذرونی هامون..ولی تو حتی یک ثانیه هم باهام نبودی ( گریه)..من تمام شب هایی که با هم میخوابیدیم میگفتم عاشقتم ولی تو فقط یک لبخند میزدی..من با تمام وجودم میپرستیدمت ولی تو چیکارم کردی؟.. منو ول کردی و رفتی دنبال پول..پول..پول (داد) افتادن زمین و گریه کردن*
کوک: با حرفاش گریم گرفت* راست میگه من معتاد پول شدع بودم....
پارت 1
کلاوس: آقا..آوردیمش
کوک: بیاریدش تو..
کلاوس: چشم
* فلش بک به سه ماه قبل*
ا/ت: تو بیمارستان منتظر جواب آزمایش بودم الان سه ماهه باردارم و منتظرم که جواب آزمایشم بیاد ..کوک خیلی درگیر کار شده و مارو کلا از یاد برده فقط میاد عمارت میخوابه و صبح زود میرع و روتینمون این شده بود و اینم بگم..ثروتش غرق کرده بود و خودخواهش کرده بود..
تا کاغذی رو بگیرم یهو ته و لیا رو دیدم و سریع قایم شدم*
پرستار: خوبید؟..
ا/ت: بله و من باید فوری برم
پرستار: بله بفرمایید..با دخترتون زندگی خوبی داشته باشید..
ا/ت: گریم گرفت* یادم افتاد کوک خیلی دختربچه دوست داشت و همیشه میگفت اگه بچه دار بشیم دوست دارع دختر داشته باشه بعد..پسر*... خیلی ممنونم
پرستار: دو ماه بعد دوباره باید بیاید
ا/ت: من از خونه فرار کرده بودم و میترسیدم پیدام کنه و خونه دوستم رونا زندگی میکردم
***
ا/ت: تت..تتت...تهیون.. تهیونگ رو دیدم..بعد..رونا..( بغض) بچه دختره
رونا: چییی..آروم باش آروم باش..کوک میدونه بارداری؟
ا/ت: نه..( زدن زیر گریه).. اون دختر خیلی دوست داره..
* پایان فلش بک*
کوک: به به خانوم ا/ت؟.. از این طرفا؟.. تو چطور تونستی بری هان؟..تو چطور تونستی منو تنها بزاری؟
ا/ت: همونطور که تو منو فراموش کردی
کوک: من؟!.. من؟!.. من تمام شب و روزم تو بودی..دلیل حال خوش من تو بودی..مثل همیشه میخواستم تو رو رو تخت ببینم ولی..این دفعه نبودی
ا/ت: که چی میخواستی با همون روش بری؟.. نه معنای زندگی رو میفهمیدیم نه عشق رو.. تمام روز رو گریع میکردم که دوباره همون کوک خودم بشی..همون کوکی که همیشه منو بوس میکرد..بغل میکرد..خوش گذرونی هامون..ولی تو حتی یک ثانیه هم باهام نبودی ( گریه)..من تمام شب هایی که با هم میخوابیدیم میگفتم عاشقتم ولی تو فقط یک لبخند میزدی..من با تمام وجودم میپرستیدمت ولی تو چیکارم کردی؟.. منو ول کردی و رفتی دنبال پول..پول..پول (داد) افتادن زمین و گریه کردن*
کوک: با حرفاش گریم گرفت* راست میگه من معتاد پول شدع بودم....
- ۲۷.۳k
- ۰۷ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط